اولین مسافرت راستین
فردای روز مادر بابا حسن ظهر که از سرکار اومد خونه گفت که بریم مسافرت و ما اولین سفرمون رو با تو تجربه کردیم که الحق خوش سفری .(با این که هیچ برنامه ریزی قبلی نداشتیم و من نگران این بودم که تو اذیت بشی ) قربونت برم من که اصلا اذیت نکردی و این باعث شد خیلی بهمون خوش بگذره . اول رفتیم شمال و بعد هم اصفهان . نمک آبرود نوشهر _ باد شدیدی بود و تو همش خودتو تو بغل بابا حسن جمع میکردی چهل ستون اصفهان ...
نویسنده :
solmaz
0:33