راستینراستین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

حرف هایی برای فردا

سفر به جذیره کیش

راستین مامان 31 شهریور یعنی آخرین روز از 8 ماهگیت با بابا حسن رفتیم کیش که خیلی خیلی بهمون خوش گذشت . بابا حسن تمام سعیش بر این بود که به ما خوش بگذره که واقعا همینطور هم شد. اولین مسافرت تو با هواپیما بود و من نگران بودم تو خسته یا اذیت شی که اصلا اینطور نبود و مثل همیشه کلا خوش سفر بودی.     اینم یکسری از عکس ها   پارک دلفین ها   توی این ماشین خیلی بهت خوش میگذشت و سرحال بودی و همه بهت ذوق میکردن       طبق معمول که وقتی گرمت میشه خوابت میبره اینجا هم خواب بودی     داخل کشتی برای دیدن مرجان های زیر دریایی   ...
16 مهر 1393

ورورد به 9 ماهگی

راستین عزیزم تموم شدن 8 ماهگیت و ورورد به ماه9 رو بهت تبریک میگم عزیزم و خدا رو بخاطر این 9 ماه که توی عزیزم تو زندگیمون بودی شکر میکنم . 
13 مهر 1393

هفت ماهگی

راستین گلم تو این ماه خیلی کنجکاوتر و شیطون تر شدی . البته هر کی شمارو میبینه میگه چقدر ساکته ولی ماشاالله به اندازه خودت شیطنت و خرابکاری داری . جدیدا هر کشویی دستت برسه باز میکنی و بیشتر وقتت دستتو میگیری به میز تلوزیون و میز راحتی و تلاش میکنی بایستی . عاشق سفره هستی و تا سفره پهن میشه سریعا خودتو میرسونی وسط سفره . دیگه من و بابا حسن کلا رو میز آشپزخانه غذا میخوریم و شما تمام مدت با صفحه صندلی ها بازی میکنی و عکس خودتو توش میبینی .   اینم یه عکس که من روی صندلی نشستم و شما روی زمینی.       تو این ماه غذای خانواده رو میخوری که این خیلی خوبه . تمام وقتی که من داخل آشپزخانه هستم محل بازی شما دا...
23 شهريور 1393

اولین مسافرت دسته جمعی راستین

با خانواده بابا حسن رفتیم مشهد و تمام شهرهای شمال . خیلی خوب بود ولی زیاد ازت عکس ندارم.  قربون شکلت برم که برای اولین بار تونستی تو صندلی کودک بشینی و چقدر ذوق داشتی و آواز میخوندی.       اینجا هم برای اولین بار تونستی روی پاهات باستی و دیگه باسنتو عقب نمیدی و انگار کمی مسلط شدی. آخه خیلی برای تو زوده گلم .   تو این ماه خیلی واضح " بابا بابا " میگی و من و بابا کلی بهت ذوق میکنیم . و جدیدا فقط وسط گریه هات با لوسی تمام میگی ماماااااا . ...
30 مرداد 1393

تولد امیرحسین

بالاخره پسر خاله الهه اومد   بالاخره پسر خاله الهه ( دوست مامان ) بعد از کلی ناز و کرشمه به دنیا اومد . با این که اون اواخر یکم خاله الهه اذیت شد و خیلی نگران بود ولی خداروشکر به سلامتی اومد و از همینجا به الهه جان  و همسرش تبریک میگم و امیدوارم پسرشون زیر سایه الله و پدر و مادرش بزرگ شه .             ...
30 مرداد 1393

اولین دندون

عزیز دلم 13 مرداد وقتی داشتم بهت سوپ میدادم متوجه شدم دو تا مروارید سفید روی لثه پایینته ولی هنوز بیرون نزده . یعنی دقیقا در شش ماه و نیمگیت . خیلی خوشحال شدم و کلی قربون صدقت رفتم . مبارکت باشه عزیزم. خدارو شکر میکنم که همه این اولین هارو بی دردسر و با آرامش کامل پشت سر میذاری و اصلا ادیت نمیکنی.   ...
30 مرداد 1393

دوستان

این ماه بحث درباره وبلاگ شما با دوستای مامان خیلی داغ بود. و همینجا از همشون بابت ابراز لطفشون تشکر میکنم . خاله مونا (همکار قدیم مامان ) چند روز پیش تماس گرفت و کلی از وبلاگت تعریف کرد و برام تعریف کرد که وقتی وبلاگتو میخونده خیلی خیلی زیاد گریه کرده و این موضوع رو خیلی جالب تعریف میکرد و من کلی خندیدم . آخه مگه وبلاگت گریه داره ؟؟؟؟!!!!! خاله نیلوفر ( دوست دوران دبیرستان ) خیلی از وبلاگت تعریف کرد و گفت که کار خیلی قشنگی برات انجام دادم و منم براش دعا کردم تا هرچه زودتر خودش صاحب یه نی نی خوشگل بشه و اونم همین کارو بکنه. خاله الهه ( دوست دوران دبیرستان ) که همیشه و همیشه با محبت خیلی زیاد ازت یاد میکنه وقتی آدرس وبلاگتو به...
11 مرداد 1393