راستینراستین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

حرف هایی برای فردا

شب یلدا

امسال زیباترین یلدای عمرم رو با حضور تو سپری کردم. عزیز دل مامان امسال اولین  شب یلدای تو بود و بهترین شب یلدای من و بابا حسن.    ...
2 دی 1393

نصیحت 1

عزیز دل مامان پسر گلم ، روزی که تصمیم گرفتم این وبلاگ رو برات بسازم هدفم این بود که هر وقت بزرگ شدی از تمام احساسات من نسبت به خودت و تمام مراحل رشد خودت مطلع بشی و این راهی باشه برای ثبت حرفا و نصیحت ها ... احساس میکنم الان که داری به یک سالگیت نزدیک میشی قدرت درک و یادگیریت هم بیشتر میشه پس از همین ماه شروع میکنم و هر چیزی رو که دوست دارم در درون و ذات تو باشه بهت میگم اول اینکه همیشه و همه جا به یاد خدا باش . برای همه چیز از خدا کمک بخواه و به خودش توکل کن.   _ همیشه به بزرگتر از خودت احترام بذار و از تجربه هاشون درس بگیر   _ همین اخلاق خوب و خوش رویی که داری رو حفظ کن . خصلت تو مثل بابا حسن میمونه . همیشه بخند و خو...
28 آذر 1393

10 ماهگی

عزیز دل مامان روز به روز داری شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی. خدارو  بخاطر داشتن تو شکر میکنم. تو شدی یه بهونه برای همه کارهامون. خدارو شکر میکنم بخاطر اخلاق خوبی که داری . همیشه خوش اخلاق و خنده رو که همین باعث شده همه دوست داشته باشن.  تو این ماه دوتا دندون دیگه درآوردی و جدیدا تمام بازی و سرگرمیت اینکه بری روی مبل و میز . 
28 آذر 1393

شیطنت های 9 ماهگی

تو آشپز خانه مشغول ظرف شستن بودم و شما تو روروئک که صدای کابینت قابلمه هارو شنیدم و برگشتم تو وروجک تو این حالت دیدم!!!!!   تو این عکسم بابا که میخواست بره سر کار تا جلو در دنبالش رفتی و تا من بهت برسم در جاکفشی انداخته بودی رو خودت قربون اون صورت مچاله شدت   تو این عکسم دیگه مثل قبل با کفه های صندلی بازی نمیکنی یا سر پا با صندلی میچرخی یا با کابنت بازی میکنی ...
10 آبان 1393

محرم 93

                                        دوباره ماه محرم اومد و حال و هوای خاصش و عشق به امام حسین . سال گذشته تو ماه محرم تو عزیزم تو دل مامان بودی و من تقریبا 3 ماهم بود. یادش بخیر چقدر تو اون 10 شب دعا کردم برای سلامتی تو . بابا میرفت هیات و من تو خونه تنها بودم . چقدر امام حسین صدا کردم برای اینکه تو سالم باشی . چقدر حال و هوای خوبی بود . میگن آدما ممکنه با یه آهنگ ، با بوی یه عطر حتی با هوای خاصی خاطره داشته باشن من تو این روزا و شبا کاملا بر...
10 آبان 1393

سومین مروارید

3 آبان که بهت غذا میدادم متوجه شدم یه سفیدی خیلی خوشگل زیر لثه ات پیداست ولی هنوز بیرون نزده ایشالا به همین زودی ها خودشو نشون میده. خدارو شکر میکنم که همه چیزت اینقدر با آرامش و بی دردسر و اذیت نمیکنی.
10 آبان 1393

اولین چهاردست و پا

قربون اون دست و پاهای کوچولوت برم که وقتی چهاردست و پا میری من کلی ذوق میکنم . روز تولد آتاناز بود (  24 مهر) و آماده شده بودیم بریم خونه خاله سارا . لحظه های آخر که با عجله داشتم آماده میشدم دیدم تو چهاردست و پا به سمت اتاق خواب میری و من کلی ذوق کردم بهت .   اینم عکس از اون روز که خیلی عجله انداختم ...
10 آبان 1393

ورود به 10 ماهگی

عزیز دلم 9 ماهه شدنت رو تبریک میگم . روز به روز باهوش تر و شیطون تر میشی . تو این ماه دیگه راحت میتونی دست به هر جایی بگیری و بایستی حتی دیوار . دیگه نمیترسی و کم کم سعی میکنی آهسته قدم برداری . راحت منشینی و دیگه تو روروئک نمیمونی که البته دلیل داره که تو پست های بعدی برات میگم....
10 آبان 1393

فعالیت های جدید

بعضی وقت ها یکسری از عکس ها تو شرایط و موقعیتی گرفته میشود که بعد ها وقتی میبینیمشون خیلی حس خوب و دلنشینی بهمون میده حتی اگه خیلی چیزها رو رعایت نکرده باشیم مثل محیط ، ظاهر و خیلی چیزهای دیگه ...     اینجا داری سعی میکنی بتونی باستی بالاخره موفق شدی     به هر جا که بتونی دست میگیری و بلند میشی   یکی از سرگرمی های هر روزت اینه که کشوی زیر ماشین ظرف شویی رو بریزی بیرون     اینجا تازه نیم ساعته که صبح از خواب بیدار شدی     تماشای خاله ستاره و خوردن شلیل   اوایل وقتی دستت خسته میشد با دهن خودتو...
16 مهر 1393