تولد مامان سولماز
راستین گلم 1 تیر تولد مامانی بود و وارد 25 سالگی شدم . روز جمعه با بابا حسن رفتیم کلی گشتیم و بعدش رفتیم فرحزاد که شام بخوریم . خیلی خوش گذشت و خداروشکر تو خیلی سرحال بودی . بابا حسن از تصمیمی که برای کادو تولدم داره برام گفت . واقعا ازش ممنونم و از خدا می خوام همیشه سایه اش بالا سرمون باشه و همینطور محبتش رو نصیب ما کنه .
راستین گلم می خوام بدونی که بابا حسن واقعا داره برای ما و زندگیمون زحمت میکشه و همه تلاشش رو میکنه که ما بهترین هارو داشته باشیم . تنها کاری که من میتونم براش بکنم اینکه هر لحظه از خدا براش آرزوی سلامتی و موفقیت بکنم تا به تمام برنامه هایی که داره برسه و همینجا با تمام احساسم مینویسم که واقعا ازش ممنونم . تو هم با اون قلب پاک و کوچولوت برای بابا حسن دعا کن عزیز دلم .
شب تولدم هم بابا حسن کیک تولد برام خرید و کلا شب خیلی خوبی بود.
یه اتفاق خیلی با ارزش و شیرین دیگه این که امسال اولین سالی هست که توی عزیزم توی تولد مامانت هستی و اینم عکست توی شب تولد من
روز 1 تیر هم بابا حسن برای من و خودش بلیط تئاتر گرفته بود و با هم رفتیم تئاتر و توی گلم گذاشتیم خونه مامان جون . ولی چون خیلی نگرانت بودم تا آخر نموندم و زودتر برگشتیم . کلا بابا حسن سنگ تموم گذاشت .