واکسن چار ماهگی
راستین گل مامان روز 8 خرداد رفتیم مرکز بهداشت همایون و واکسن چهار ماهگیتو زدیم . قبل از اینکه واکسنتو بزنن داشتی میخندیدی ، وقتی برات واکسن زدن فقط چند لحظه گریه کردی و دوباره شروع کردی به خندیدن . قربون اون اخلاق خوبت برم که همیشه در حال خندیدنی . از خدا میخوام همیشه خنده رو لبات باشه . این اخلاق خوبت به بابا حسنت رفته . بابا حسن واقعا خوش رو ، خوش اخلاق و خنده رو ا . مطمئنم وقتی بزرگتر بشی به داشتن همچین پدری افتخار میکنی چون من بدون اغراق هر شب یه " الهی شکر " بلند بالا به خدا میگم بابت داشتن همچین همسری .
خلاصه اینکه از امتحان واکسن چهار ماهگی سر بلند بیرون اومدی و البته نا گفته نماند فردا صبحش ساعت 5 وقتی برای دادن قطره استامینافون بیدار شده بودم دیدم کمی تب داری و صورتت قرمز شده و بدنت داغه و من مجبور شدم چند بار دستمال خیس بزارم روی پیشونی و زانوهات تا تبت بیاد پائین .
اینم چند عکس بعد از واکسن
با اینکه تازه واکسن زده بودی ولی مدام تقلا میکردی و همش میخواستی روی شکم بخوابی
بالاخره قطره استامینافون اثر کرد و خوابیدی