ویزیت 4 ماهگی
عزیز دلم چهار ماهگیت مبارک . برای ویزیت چهار ماهگی که رفتیم دکتر ، خداروشکر خیلی راضی بود و گفت از این ماه میتونیم بهت آب سیب بدیم و من خیلی بابت این موضوع خوشحال شدم . 1 خرداد 93 اولین باری بود که آب سیب خوردی .
نویسنده :
solmaz
1:47
اولین غلت زدن
فکر میکنم شیرین ترین لحظه هایی که هر پدر و مادری تجربه مبکنند لحظه هایی هست که اولین ها رو در فرزندشان میبینند . راستین عزیزم من و بابا حسن روز به روز داریم این لحظه های ناب و بی نظیر رو تجربه میکنیم . 30 اردیبهشت 93 اولین بار بود که بدون هیچ کمکی غلت زدی. اون روز بعد از ظهر من مشغول کار بودم و شما خواب بودی اما یکدفعه دیدم شما بیدار شدی و غلت زدی و روی شکم خوابیدی و داری مامان رو نگاه میکنی . نمییدونی چقدر خوشحال شدم .همون لحظه ازت عکس گرفتم. این عکس هم چند روز بعد که از بیرون امده بودیم ازت گرفتم هر کار میکردم لباس هات رو در بیارم نمیذاشتی و مدام میچرخیدی. ...
نویسنده :
solmaz
1:41
این روزها عاشقم
این روزها عاشقم عاشق خانه ام ، همخانه هایم و نازنینی که چند ماهی است عزیز خانه مان است این روز ها سخت عاشق لحظه های ناب زندگی ام هستم که تک تک لحظه هایش ناب ناب است با حضور شیرین تو ... ...
نویسنده :
solmaz
1:15
اولین مسافرت راستین
فردای روز مادر بابا حسن ظهر که از سرکار اومد خونه گفت که بریم مسافرت و ما اولین سفرمون رو با تو تجربه کردیم که الحق خوش سفری .(با این که هیچ برنامه ریزی قبلی نداشتیم و من نگران این بودم که تو اذیت بشی ) قربونت برم من که اصلا اذیت نکردی و این باعث شد خیلی بهمون خوش بگذره . اول رفتیم شمال و بعد هم اصفهان . نمک آبرود نوشهر _ باد شدیدی بود و تو همش خودتو تو بغل بابا حسن جمع میکردی چهل ستون اصفهان ...
نویسنده :
solmaz
0:33
اولین مسافرت راستین
روز مادر
راستین عزیزم امسال اولین سالیه که تو این روز بزرگ من روز مادر را به معنای واقعی کلمه تجربه میکنم و بهترین هدیه ای که تا به این روز گرفتم هدیه ای بود که بابا حسن از طرف تو برام گرفته بود البته جدا از کادوی خودش و اون یک ادکلن خیلی خوش بو بود . منم همینجا این روز رو به مادر گلم که خیلی برام زحمت کشیده تبریک میگم و دستش رو میبوسم. روز مادر یعنی به تعداد تمام روزهای گذشته تو ، صبوری روز مادر یعنی به تعداد تمام روز های آینده تو ، دلواپسی ...
نویسنده :
solmaz
23:46
راستین و عروسک هایش
زیباترین خنده دنیا
قربون اون خنده هات برم که وقتی میخندی قند تو دل من آب میشه . جدیدا داری سعی میکنی خنده هات صدا دار باشه . اولین قهقه ات ظهر روز 9 اردیبهشت 93 بود . بابا حسن داشت باهات بازی میکرد که براش قهقه زدی و اون روز شد یکی از بهترین روزایی که تو برامون رقم میزنی . ...
نویسنده :
solmaz
23:22